انشا درباره بسیج لطفاً. تاج میدم

مقدمه : هر جا که نام خدمت و خدمت رسانی می آید گروهی جان نثار و عاشق سینه چاک بی سلاح و تدارکات از راه می رسند. بدنه: مردان و زنان بی ادعایی که کوله بارشان ایمان است و سلاحشان توکل، نه شب می شناسند و نه روز، بی هیچ توقعی در جنگ، سیل، زلزله، جنگ نرم، حملات بی امان دشمن پا برهنه و جان نثار در خط مقدم ایستادند و کاهی تکه تکه شدند و بر سر عهدشان با خدا ماندند. نه ادعایی و نه مال و منالی، با خدا میثاق نامه خون امضا کردند و بر هر آنچه رنگ دنیا داشت خط باطل کشیدند تا دین و وطن و انسانیت برپا بماند. چه جوانانی که حتی یک پوتین را بر خود زیاد دانستند و در زمان رفتن آن را هم با خود نبردند، نه ثروتی و نه ماشین آخرین سیستم که بوقش گوش مردم را کر کند. بسیج درد مظلوم و ستم دیده را درک کرده و برای درمانش جان نثار است. بسیج را نه سودای دنیاست و نه آرزوی عقبی که همه به دنبال رضای خداوند هستند و دستگیری از مردم. بسیج مرد و زنی است که در هر بحرانی در کنار مردم بوده و دست غمخواری به سرشان کشیده و دلجویی کرده است. بسیج در جنگ هم می جنگید و هم در پشت جبهه ها پشتیبانی را بر عهده داشت. گروهی امدادگر بودند و دسته ای در خط مقدم، بانوان هم در کنار همه مسئولیت هایی که پا به پای مردان در خدمت‌رسانی بودند. در روزهایی که دشمن از راه های دیگر قصد به آشوب کشیدن کشور را داشت، مردان و زنان سینه چاک در مقابل این مشکلات ایستادند و مانند شهید عجمیان تکه تکه شدند. مردان آسمانی که با چشم خود شهادت را می دیدند ولی از دنیا گذشتند تا رو سفید درگاه خدا باشند. نتیجه گیری: بسیج نیروی مردمی است که در همه عرصه ها و شرایط کشور حضور داشته و مردم را تنها نگذاشته است. پس مردم هم باید بسیج را از خودشان بدانند. تاج یادت نره👀👑